این بخش نوشته چارلز هَندی در کتابش برای ما ایرانیها که روزهای ماه رمضان را پشت سر میگذارم(گذاشتیم) هم میتونه حامل معنی، و اگر کمی بیشتر به گزارههاش فکر کنیم حامل فکرهای خوبتر باشه. بدون اتلاف کلمات بیشتر اونها رو مینویسم.
ایام پرهیز و روزه باید برای ما یادآور این باشد که بایست بیشتر از پیش در میان امور زندگانی شلوغ خود غور کنیم و آن را به حالت توازن و تعادل برسانیم. خانمی معتقد بود که «چنین نیست». او گمان میکرد که غرض اصلی از پرهیز، محروم کردن خود است. من به او گفتم: «پرهیز بلای جان جامعه و مذاهب آن بوده است.»
اشتباه نکنید، من طرفدار افراط در لذت و کامیابی نیستم و معتقدم که کُّف نفس بسیار مهم است. اما آنچه که مرا نگران میکند، مجموعه نگرشهایی است که تلویحا به این طرز فکر دامن میزنند که رضایت داشتن از عملکرد خویش به نوعی محکوم است؛ که متفاوت بودن از دیگران خطرناک است؛ که دوش آب سرد خوب است؛ که همه آدمها به مقامهای والا نمیرسند، و ریاضت و سختی دادن به انسانها بهترین راه شکوفا کردن ایشان است.
به بیان صریح اگر همسایگانمان را مثل خودمان دوست میداشتیم، بیشتر آنها از رفتار ناصواب ما دچار عذاب میشدند. یا اگر مطلب را بهشکل دیگری مطرح کنیم، بخش عمده جامعه ما طوری طراحی شده که بیشتر وقتها در بیشتر افراد ایجاد حس شکست و حقارت کند، خواه نظام امتحانات باشد، خواه نظام آموزشوپرورش و خواه سازمانهای ما. گویا مبنای تربیت ما همانند فلسفه مسابقه اسبدوانی است، در این نوع مسابقات سه اسب اول اهمیت دارند و بقیه سیاهیلشکر حساب میشود.
شاید چندان دور از ذهن نباشد آن روزی که ماراتن دستهجمعی، مهمترین اختراع اجتماعی زمانه ما تلقی شود. در دو ماراتن لابد توجه کردهاید که هر کس مسابقه را تمام کند جایزهای میگیرد، و بردن یعنی شکستن رکورد خود، نه رکورد دوندگان دیگر. پس چرا چیزهای دیگر اینگونه نباشند؟ در بعضی از مدارس ژاپن به هر بچهای بهخاطر انجام دادن یک کار -هر کار مثبت- جایزه میدهند، و در شرکتهای پیشرو ایالات متحده نیز جایزه را فقط به برنده نمیدهند بلکه به فرد کوشا هم میدهند.
براستی چه اهمیتی دارد که چنین اقداماتی را انجام دهند؟ مطمئن باش که قطعا اهمیت دارد و همین حالا دلیلش را به شما میگویم. وقتی اهمیتِ مسئلهی بردن تا این درجه و در عین حال تا این پایه دشوار باشد، بهترین راهبرد[استراتژی] اجتناب از باخت است. بنابر این هدفت محدود میشود. آنگاه به کار خودت میپردازی و مهمتر از همه، زیادهتر از آنچه که باید تلاش نمیکنی. اگر چنین رفتار کنی، به هنگام شکست و ناکامی میتوانی توانایی هر طور که دلت بخواهد توجیه کنی که مثلا بازی به زحمتش نمیارزید. به نظر من هرجا فروتنی نابجا حاکم باشد روحیه بیتوجهی و بیاهمیتی نیز حاکم میشود!
عجیب است، مگر نه؟ منظورم این است که انسان هم از نظر روانی و هم به نحو مثبت محتاج تشویق و نوازش است، هر روز کسی باید این کار را برای کسی یا چیزی دیگر انجام بدهد. اگر فرد تشویق و دلگرم نشود، افسرده و غمگین میشود و توش و توانش را از کف میدهد. پس نباید تعجب کرد که ما بریتانیایی جماعت در امور اقتصادی اینقدر بد عمل میکنیم.
که البته نه تنها عجیب است که غلط نیز هست. انسانها با هم فرق دارند، درست میگویم؟ در هر یک از انسانها مجموعهای از قرایح به ودیعه گذاشته شده است تا وجود ناچیز خود و وجود پرارزش دیگران را به سمت رشد و پیشرفت سوق بدهیم. اگر وجود این قرایح را در وجود خود حاشا کنیم و به خود اعتنا نکنیم، در واقع مثل آن است که به خالق خود اهانت میکنیم. سرکوب کردن استعداد انسانهای دیگر هم به نوعی خودکامگی تلقی میشود.
بنابراین چرا امروز به خودمان محبت نکنیم و به دنبال آن به دیگران عشق نورزیم؟ آسان نیست! نکته آموختنی دورهی پرهیز این است که چیزی را از دست ندهی، بلکه برعکس چیزی را بر خود بیفزایی.
چارلز هندی، همه کیمیاگریم، صفحه ۷۲.