پیش‌نوشت: طولانی شده و می‌شد این متن را کوتاه‌تر نوشت. برای همین می‌توانید مستقیما ایران سال ۱۴۲۲ را بخوانید و از باقی متن بگذرید.

 

پیش‌نوشت بعدی: قبل از اینکه نکاتی که به ذهنم آمده را بنویسم دوست دارم متن تقدیمی کتاب تازه منتشر شده‌ی محمود سریع‌القلم را بنویسم، تا ذهنیتی را از همین ابتدا به خواننده تلقین نکنم (کاری که در نوشته‌های پیشین این وبلاگ به وسیله‌ی عنوان‌گذاری گفته‌های ایشان، کرده‌ام!) بنابراین لطفا اصل متن ایشان را بخوانید و اگر صلاح دیدید یا فرصت کردید ترشحات ذهنی من را هم می‌توانید نگاهی بیندازید، مخصوصا اگر مانند من دانشجوی (آنلاین یا آفلاین) MBA هستید، یا اینکه توسعه‌ی دهنده (وب یا نرم‌افزار یا چیزهای دیگر) هستید.

 

ایران سال ۱۴۲۲

تقدیم به ایرانیانی که در سال ۱۴۲۲ زندگی خواهند کرد به طوری که:

۱- در انتخابات مردم به احزاب رای خواهند داد نه افراد؛

۲- صادرات پتروشیمی ایران، سهمی جزء پنج کشور اول جهان را خواهد داشت؛

۳- در جاده‌ها، هر ۲۵ کیلومتر، یک بخش استراحت وجود خواهد داشت؛

۴- شهروندان هر چند ماه، یک کتاب خواهند خواند؛

۵- شخصیت شهروندان با دانش آن‌ها هم زمان رشد خواهد کرد؛

۶- نارسایی‌های محیط زیستی با آموزش و فنآوری روز حل خواهند شد؛

۷- به واسطه‌ی حمل و نقل عمومی، نیاز شهروندان به اتوموبیل کمتر خواهد شد؛

۸- یک سوم بانوان مجلس از بانوان خواهد بود؛

۹- حداقل بیست میلیون توریست از ایران بازدید خواهند کرد؛

۱۰- هیچ شهروندی در سواحل دریای خزر و خلیج فارس، آشغال پرت نخواهد کرد؛

۱۱- چندین تلوزیون خصوصی با تلوزیون دولتی رقابت خواهند کرد؛

۱۲- شهروندان ۵۶ کشور مسلمان میتوانند بدون ویزا به ایران سفر کنند؛

۱۳- اخلاق مدنی به طور چشمگیری در ایران رشد خواهد کرد؛

۱۴- ایرانیان صاحب قرارداد اجتماعی خواهند بود؛

۱۵- میانگین سن وزرای کشور، بین ۴۰ تا ۴۵ سال خواهد بود؛

۱۶- تعداد دانشگاه هایی که مدرک دکتری میدهند به زیر بیست خواهد رسید؛

۱۷- نرخ مهاجرت به حداقل خواهد رسید؛

۱۸- نظام بانکی و مالی بین المللی شریک و رقیب نظام بانکی ایران خواهد بود؛

۱۹- روابط ایران با عموم همسایگان، عادی و مسالمت آمیز خواهد بود؛

۲۰- شهروندان در رعایت آداب گفت و گو، قبول کردن تفاوت‌های فکری و رعایت حریم فردی، در منطقه خاورمیانه زبانزد خواهند بود؛

۲۱- ایران، قطب صنعت IT/ICT در خاورمیانه خواهد بود؛

۲۲- متخصصان و بنگاه های ایرانی، نقش عمده‌ای در امور تجاری و اقتصادی کشورهای همسایه خواهند داشت؛

۲۳- شهروندان با گذرنامه خود حداقل به ۱۴۵ کشور بدون ویزا میتوانند سفر کنند؛

۲۴- صادرات نفت و گاز ایران متوقف خواهد شد؛

۲۵- تصویر بیرونی از ایران: علمی،فنآوری، فرهنگی و مدنی خواهد شد؛

۲۶- مهندسین و متخصصان ایرانی به همراه تبعه ۳۵ کشور دیگر در تولید ایرباس مشارکت خواهند کرد؛

۲۷- رتبه اعتباری ایران در سرمایه گذاری به A+ خواهد رسید؛

۲۸- و در نتیجه، هنر، معماری، ادبیات و فرهنگ ایران در دنیا مطرح خواهد بود؛

۲۹- درآمد سرانه به بالای بیست هزار دلار خواهد رسید؛

۳۰- و در نتیجه؛ اعتماد، صداقت، همکاری مدنی، نهاد خانواده و راستگویی در کشور فراگیر خواهد شد.

***

بدا کامنت‌گذار بی‌مجوز

وقتی فهمیدم محمود سریع‌القلم کتاب جدیدش را منتشر کرده سریعا با شماره تلفن‌هایی که معرفی شده بود، یک نسخه از کتاب سفارش دادم. و سری به سایت ایشان زدم تا ببینم آدرس دیگری ندارند؟ اما نبود. سایت‌های فروش کتاب را هم بررسی کردم آنجا هم چیزی ندیدم. البته الان دیگر هست (خرید کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی در سایت شهرکتاب) به همان شماره‌هایی که معرفی شده بود قانع شدم و یک نسخه سفارش دادم. بعد که خیالم راحت شد که هر چه زودتر کتاب را در دست می‌گیرم. به سنتی که از وبلاگ آقامعلم  آموخته‌ام، رفتم و کامنت‌های پای آن نوشته را بررسی کردم، اما مثل همیشه از دیدن چنین نظراتی پای نوشته‌های سریع‌القلم ناامید شدم.

 

مضمون کامنت فردی در زیر این نوشته، چنین بود: «این متن خیال‌پردازی است و کپی کشور آلمان». دیگری گفته بود «چرا گفته‌اید کشورهای مسلمان؟ چرا همه‌ی کشورها نه؟» بعد هم از نگارش یک کلمه ایراد گرفته بود. یا کسی که با کاربرد کلمات «اصالت و ریشه ایرانی» و «بی‌گانه» عینا نوشته بود «تنها چیزی که میتواند ملتی را سرافراز کند، فرهنگی است که از دل آب و خاک میهن برخیزد نه از بیگانه». اما این یکی توجه من را بیشتر به خود جلب کرد که سریع‌القلم را «خوش‌بین» توصیف کرد و به این نتیجه رسید که اگر در کتابتان هم این طوری نوشته‌اید پس من کلا کتاب نمی‌خوانم! البته نصف کامنت‌ها تشکر، تایید یا سوال پرسیدن محترمانه بود. فقط یک نفر نکته‌ای گفت که آن را دوست داشتم، اینکه این ۳۰ مورد بیشتر از جنس «آرزو» هستند یا «پیش‌بینی»؟

یافتن پاسخ همین یک پرسش می‌تواند برای جواب یکی از آن افراد کامنت‌گذار را بدهد. برای فهمیدنش کافی است نکته‌ی ۴، را بخوانیم چون گفته بود شهروندان هر چند ماه یک کتاب بخوانند. اگر این نکات آرزو بودند و برایش هیچ نوع محاسبه‌ای نداشتند چرا باید می‌گفت هر چند ماه؟ چرا هر ماه نه؟ مگر یک کتاب در ماه چقدر زیاد است؟ یک کتاب با میانگین ۲۰۰ صفحه و عمق و دشواری متوسط مطالب چند ساعت زمان می‌برد؟ ۲ ساعت؟ ۵ ساعت؟ ۱۰ ساعت؟ ۲۰ ساعت؟ ۳۰ ساعت؟ چقدر؟ یعنی در ماه سی ساعت خالی از کار و خانواده و دوستان و گردش پیدا نمی‌شود؟ به راحتی با روزی یک ساعت مطالعه می‌شود هر ماه بیش از یک کتاب خواند. همین یک نمونه نشان می‌دهد اگر قصد لیست کردن آرزوهای خود را داشتند، به راحتی در انتخاب عدد ساعت مطالعه‌ی شهروندان دست‌ودل‌باز تر عمل می‌کردند. این فقط محاسبه نیست، قبلا خودشان گفته بودند این لیست‌های ۳۰ گانه  شاخص گذاری است، یعنی از آستین خود در نیاورده است. بلکه با فکر و محاسبه به آن رسیده. حتی او پیش از این گفته بود هر متخصص دیگری می‌تواند لیست خودش را منتشر کند و با ایشان حتی رقابت کند. رقابت کیفیت را افزایش می‌دهد و شاخصه‌های دقیق‌تر و عملی‌تری استخراج می‌کند و تصمیم‌گیران کشور مسیر مطمئن‌تری را انتخاب خواهند کرد.

نمونه‌ی دیگر که نشان می‌دهد این‌ها آرزو و رویا نیستند شاخصه‌ی شماره‌ی ۸ است، اینکه یک سوم نمایندگان مجلس از زنان خواهند بود. خوب اگر این لیست، آرزو‌ها را بیان می‌کرد یا Wishlist بود باید می‌گفت نیمی از نمایندگان زنان باشند نه یک سوم.

این نمونه‌ها را می‌توان ادامه داد، مثل تعداد توریست‌ها که گفته‌اند ۲۵ سال دیگر به ۲۰ میلیون خواهد رسید، در حالی که از همین چند سال گذشته تعداد توریست‌های ترکیه از ۳۰ میلیون در سال فراتر رفته است. اگر ویش لیست ارائه شده بود اعداد دست‌ودل‌بازانه تر انتخاب می‌شد.

شاید بگویید ایشان یک‌سری عدد گفته است حالا از کجا معلوم در انتخاب اعداد دقت کرده باشد؟ این سوال را کسی می‌پرسد که با پیشینه‌ی محمود سریع‌القلم آشنا نیست وگرنه می‌دانست ایشان از کمی‌ترین اساتید دانشگاه کشور هستند، کافی است به صورت تصادفی مقالات ایشان را مطالعه کنید.

 

دیگری گفته است چرا به کشورهای مسلمان گیر داده‌ای، چرا ۵۶ کشور مسلمان؟ پس کشورهای غیرمسلمان چه؟

من دقیق نمی‌دانم چرا ایشان سفر بدون ویزا به کشورهای مسلمان را در لیست خود آورده است اما با شناختی که از ایشان دارم می‌توانم یک علت را برای آن حدس بزنم و آن تاکید به مسلمان نشین بودن ایران دارد. شاید از نظر خواننده این بدیهی به نظر برسد اما به رسمیت‌شناختن «مسلمانی و مسلمانان» کاملا مشخص می‌کند که ایشان در تفکر خود اصلا به حذف افکار دینی فکر نمی‌کند. ایشان می‌گوید ما مسلمانیم، پس به کشورهای مسلمان نشین دیگر بدون ویزا خواهیم رفت و آنان و فرهنگشان را خواهیم شناخت و از پیله‌ای که گرد خود و ایران ساخته‌ایم بیرون خواهیم رفت. چون حالا نمونه‌های عینی دیده‌ایم و مقایسه می‌کنیم و نقاط ضعف خود را خواهیم شناخت بنابراین برای بهتر شدن بیشتر تلاش خواهیم کرد.

 اگر سایت محمدرضا شعبانعلی را دیده باشید و سعی کرده باشید پای آن کامنت بگذارید متوجه خواهید شد که ابتدا باید یک کد فعال بگیرید، کدی که نشان می‌دهد شما حداقل امتیازی در سایت متمم دریافت کرده‌اید (امتیازی که نشان می‌دهد از درس‌های وبسایت علمی آموزشی متمم بخشی را خوانده‌اید و حداقل‌هایی از دانش و تفکر را می‌دانید، نه اینکه سایت متمم تنها جایی است که علم یا تفکر در آن یافت می‌شود، اما دست کم یک شاخص قابل ارزیابی به حساب می‌آید که صاحب آن در دستش دارد). اگر چنین مکانیزمی در سایت افراد آکادمیک دیگر مثلا محمود سریع‌القلم هم وجود داشت، کمک می‌کرد که کامنت‌های پای نوشته‌های آنها هم از حداقل‌هایی برخوردار باشد و بدون شناخت مفاهیمی مانند مدل‌سازی یا تفکر سیستمی یا تفکر نقادانه و کسب یک سطح قابل قبول مهارت در اینها حرفی پای نوشته‌های افراد آکادمیک و دانشمند نظر خود را بنویسند.

اما این نوشته‌ را برای بخش آخرش آغاز کردم.

مدل‌ذهنی مناسبِ «ایران= قطب فن‌آوری خاورمیانه در سال ۱۴۲۲»

شخصا آنجایی که گفته شده بود ایران ۲۹ سال دیگر می‌تواند قطب فناوری اطلاعات و ارتباطات در خاورمیانه باشد، را خیلی برانگیزنده دیدم. با خودم گفتم صرف نظر از کاری که دولت‌ها و حکومت‌ها برای ایجاد فرصت‌ها برای مردم می‌توانند بکنند ما شهروندان چه از دستمان بر می آید؟

اینجا پاسخ دهنده، به تمامی، مدل‌ذهنی‌اش و میزان عمل‌گرایی و کمال‌طلبی خود را روشن می‌کند و نتیجه‌ای که در نهایت خواهد گرفت را نیز از همین ابتدا با نوع موضع‌گیری خود مشخص می‌کند. اینکه ایران چند ده سال آینده قطب فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات منطقه باشد، چه کاری از دست فرزندان ایران بر می‌آید؟ در این راستا چهار روی‌کرد می‌بینم:

 

مدل‌ذهنی اول: یکی می‌گوید هیچی. برای تبدیل شدن به قطب فناوری هیچ کاری از دستمان بر نمی‌آید چون حکومت همه کاره است و مردم ضعیف باقی مانده‌اند. هر کاری هم بکنیم یا دولت آن را از بین می‌برد یا عرصه را بر ما با انحصار دولتی تنگ‌تر می‌کند. یا آنکه با حمایت انتخابی دولت برخی اصلا دیده نمی‌شوند، درست مانند اتفاقی که برای پیام‌رسان‌های داخلی افتاد، و تعدادی از پیام‌رسان‌ها که دستشان به رانت باز نبود نتوانستند هیچ حمایتی دریافت کنند که حتی نام آن‌ها را نیز به همین علت نشنیدیم. سیاست‌ها هم که مشخص است اولویت هیچ‌گاه رشد مردم و خوب زندگی کردن مردم نبوده است.

نتیجه‌ی این دیدگاه مشخص است. او از ترس آنکه با این وضعیت ممکن است شکست بخورد  تلاشی نمی‌کند. او مهارت یا علاقه‌ی خود به توسعه‌ی ایده‌ی استارتاپی خود را وا می‌نهد یا در حد سرگرمی با آن خوش است. اما به خاطر اینکه بیشترین تلاش خود را نمی کند. در میان آن‌هایی که کمی بیشتر از او در تقلا برای زنده ماندن در اکوسیستم دیجیتالی کشور هستند، دفن خواهد شد. به راحتی.

 

مدل‌ذهنی دوم: دیگری می‌گوید باشد من می‌دانم که فضا به علت‌های گوناگون برای کار کردن مناسب نیست. می‌دانم که اولویت حاکمان خوب زندگی کردن مردم نیست. می‌دانم که همین الان کشورهای دیگر نسبت به ما در تکنولوژی دیجیتال و کسب‌وکارهای دیجیتالی نه ده‌ها قدم که صدها گام بلند پیش‌ترند. اما این را هم می‌دانم که برای راندن در جاده، باید شیشه‌ی جلوی خودرو را دید نه صرفا آینه‌ی عقب را. اینکه چه فرصت‌هایی وجود دارد حداقل به اندازه‌ی تهدیدها مهم است (مگر در درس استراتژی چه می‌آموزند؟) به همین ترتیب اینکه چه نقاط قوتی داریم اگر مهم‌تر از دانستن نقاط ضعف نباشد کمتر از آن هم نیست. چنین فردی می‌کوشد همین فضا را بررسی کند و در آن برای نشان دادن توانایی‌های خود به دیگران آماده می‌شود، اما آماده شدن هم کافی نیست، نه اگر دست به کار نشویم.

چنین دیدگاهی اگر در سطح بررسی و تلاش برای آماده‌تر شدن باقی بماند؛ و او هر روز فکر کند که هنوز آماده نیست، هنوز می‌تواند کدهای بی نقص‌تری تایپ‌کند، هنوز هم جا دارد ایده‌ی بهتری برای آغاز کردن بیابد، هنوز آن مقداری که باید استراتژی بداند نمی‌داند، چون کتاب لشکربلوکی و آقای دیوید و آقای پورتر و چند نفر دیگر را نخوانده پس هنوز آماده نیست. او هم هر روز تلاش می‌کند بهتر شود، اما افسوس که افرادی با یک دهم توانایی بلقوه‌ی او، موتور کسب‌وکارشان را مدت‌ها پیش روشن کرده‌اند و حالا دارند قوی‌ترین رقیبان بازار را تهدید می‌کنند، چون از کار کردن نمی‌ترسند، از ندانستن نمی ترسند، اگر جایی لازم ببینند از کسی می‌پرسند یا مهارت و دانش خود را در میانه‌ی مسیر بهبود می‌دهند. این‌ها چون در مسیر شروع به آموختن می‌کنند به نیاز خود نگاه می کنند و می‌آموزند. برای همین با هر آموخته‌ای کسب‌وکار خود را در نظر می‌گیرند و با مثال‌های واقعی کار می‌کنند و به قول هنری مینترزبرگ در context می‌‌آموزند؛ پس آموخته‌هایشان قابل اتکاست.

اما گفتیم که فرد شماره‌ی ۲ این کارها را نمی کند او همیشه به نقص ها و ناتوانی‌ها و کمبود مهارت و دانش و دیگر انواع نبودن‌ها نگاه می کند و تصور می‌کند که هنوز هم آماده نیست. او نسبت به فردی که از وضعیت کشور ناراضی است و می‌خواهد فرار مغزها (بی‌مغزها) کند وضعیت بهتری دارد، اما چون هنوز حرکتی نمی‌کند، عملا به نتیجه نمی‌رسد.

 

مدل‌ذهنی سوم: اما کسی که در آینده زنده می‌ماند مدل‌ذهنی او احتمالا چنین ساختاری پیدا کرده‌ است که نه تنها از خرابی وضع کشور ناامید نشده است که آن را فرصت استثنایی برای رشد خود می‌بیند چون عرصه‌ی کار از ناامیدها و کمال‌طلب‌ها پر شده (کسانی که هیچ‌کاری نمی‌کنند) پس از آنکه مطمئن شدند باید کاری کنند، شروع می کنند اگر دوستی داشته باشند که او هم مانند خودشان باشد اگر بتواند او را نیز با خود همراه می‌کند و بی‌بهانه کار می‌کنند. بدون آمادگی وبلاگ می‌نویسند، حتی اگر از نام مستعار استفاده کنند، هر روز می‌نویسند تا نظم شخصی و نظم کاری را بیاموزند. اگر فروشنده‌ی آنلاین فرش و قالی باشند هر روز فرش فروشی‌ها را می‌گردند تا کسی را بیابند که فرش‌هایشان را آنلاین بفروشد. با اینکه نمی‌دانند آیا چنین روش‌هایی لزوما منطقی است یا نه، یا آنکه دیگران هم همین‌کارها را کرده‌اند یا کاری دیگر. آن‌ها نمی‌ایستند آن‌ها همیشه در حرکتند.

اما می‌دانید چیست؟ آن‌ها زنده می مانند چون حرکت می کنند آن‌ها مرداب مرده نیستند. اما ایشان هنوز هم از بزرگ‌ترین‌ها نیستند. چون لحظه‌ای نمی ایستند و فکر نمی کنند. آن‌ها نمی‌گویند آیا این راه ما بهترین است؟ آیا بهتر نیست از مشاور یا متخصص از استراتژی خود بپرسیم؟ آن‌ها برای کسب‌وکار اینترنتی خود تراکت تبلیغاتی پخش می‌کنند! دو بیلبورد هم در یک اتوبان گرفته‌اند بدون اینکه بدانند آیا چنین نوع تبلیغی اثربخشی مناسبی دارد یا نه؟ آن‌ها فقط دیده‌اند هر روز از این اتوبان چند هزار نفر رد می شوند. آن‌ها یا متخصصان را باور ندارند یا آنکه فکر می‌کنند  فقط  به عمل کار بر می‌آید و به سخندانی نیست.

 

مدل‌ذهنی چهارم: دیگری اما که احتمالا از موفق‌ترین افراد آینده است؛ می گوید من از این وضع مملکت داری راضی نیستم، ساکت هم نمی‌نشینم، کارم را می‌کنم، و کارش را هم می‌کند. اگر به مانعی خود یا از آن می پرد یا از زیرش رد می‌شود یا آن را در هم می‌شکند یا مسیر خود را تغییر می‌دهد، خلاصه نمی‌ایستد تا بادی (رانت، پول، رابطه) برسد. او حرکت می‌کند و هر جایی که با مسئله‌ای مواجه شد، اول از اهلش می‌پرسد، اما به یک نظر نیز راضی نمی‌شود او با چند متخصص در حوزه‌ی خودش آشنا است، و رابطه‌ی خود را با آنان حفظ می‌کند و سوالاتش را بعد از سرچ کردن از آن‌ها هم می‌پرسد اما زیاد برای آن نیز وقتش را تلف نمی‌کند او سریعا کار را شروع می‌کند او می‌پرسد و می‌گوید نمی‌دانم شما به من بگویید و انجام می‌دهد یا آن‌که خودش مناسب‌ترین گزینه را از دید خودش انتخاب می‌کند و بازخورد می‌گیرد (بنابراین یاد می‌گیرد) و اصلاح می‌کند. به پیش می‌رود. مهم‌ترین شاخصه‌ی او حرکت کردن و به هوش بودن اوست. به هیچ بهانه‌ای نمی‌توانی او را متوقف کنی یا او را به دانش فعلی مغرور سازی که شجاعت پرسیدن از دیگران را از دست بدهد. او اهمیت زیادی به نقدهای غیرمتخصصان نمی‌دهد و متخصصان را هم با هوشیاری ملاقات می‌کند.

 ***

فکر می‌کنم اینکه چه مدلی را انتخاب کنیم تابع تربیت، آموزش و یادگیری و انگیزه و اولویت‌های ماست، هرچند که اگر از تنبل‌ها بپرسی می‌گویند این مدل‌ها بستگی به استعداد، نگرش، و توانایی ذاتی(!) ما دارد، منظورشان این است که نمی‌شود آن را تغییر داد. اما باور دارم اگر از ایده‌آلیسم مخرب، خود را دور کنیم و با آنچه همین الان داریم آغاز کنیم، بتوانیم به مدل چهارم از مدل‌های چهارگانه‌ی بالا خود را نزدیک‌تر کنیم، نتیجه آن می‌شود که ایران قطب صنعت IT/ICT سال ۱۴۲۲ خواهد شد.

به امید آن روز. آمین.