پیش‌نویس: این نوشته کوتاه با یک لینک آپدیت شده است.

 اصل متن: این ملت هر سال که می‌گذرد، فقط افکارشان مدرن‌تر می‌شود اما همان شخصیت کهنه خود را حفظ می‌کنند.

یکی نیست بهشان بگوید مگر آزار داری؟ مگر من و آن چند ده نفری که حول خانه تو زندگی می‌کنیم با تو قرارداد تولید آلودگی صوتی داریم؟

قدیم‌ها نبودم تا ببینم چگونه مزاحم دیگران میشوند. اما امروزه را خوب می‌فهمم. و الحمدلله همه نوعش را هم داریم. از مدرن‌ها گرفته، تا نوع مذهبی آن یا نوع ادیب و فیلسوف.

مشتی فکر متفاوت اما با شخصیت‌های یکسان!

یا با صدای بلند ضبط ماشینشان که بعضی‌شان قیافه هم می‌گیرند که ببین چه آهنگی دارم!

یا صدای بوق خودروی‌شان در جاهایی که الزامی در آن نیست(کاش می‌شد هر کس در یک هفته یا یک ماه تعداد مشخصی سهم بوق بیشتر نداشت!).

یا هنگام عروسی که باید در بوق و کرنا کنند که آن دو نفر قرار است اینبار در فضای خانواده با هم معاشرت کنند.

یا در ماه محرم باید تا جایی که می‌شود بر طبل خود بکوبند (و اصلا مسیر و مکانی مشخص برای آن وجود ندارد، تا هر کس بر حسب زمان خود و شرایط خود به آن بپردازد، البته اگر می‌خواهد، نه اینکه به زور با چند لایه عایق صوتی هنوز صدا تا آخرین اتاق خانه پیشروی کند).

راست گفت سریع‌القلم.

سریع‌القلما تو راست گفتی، که با نو شدن افکار و گفت و گو هم کشور ما به‌جایی نمی‌رسد -چنانچه در مشروطه هم کاری از پیش نبردیم- چون شخصیت ما اشکال دارد.

اگر سفینه هم داشته باشیم. آخرش سوار بر آن با صدای بلند سیب‌زمینی پیازمان را خواهیم فروخت!

 

آپدیت: محمود سریع القلم (که به هیچ وجه نیازی به پیشوند دکتر و ... ندارند، و این القاب بیش از حد دستخورده و مستعمل شده‌اند که به نظر من نمی‌رسد به افکار نوی ایشان دخلی داشته باشد. پس نیازی نمی‌بینم که به ایشان این القاب را بچسبانم و ایشان را با نام‌شان صدا می‌زنم) در آخرین نوشته خود، که چهل و چهار روز بعد از این متن نوشته شده است؛ در مورد مدرن بودن چیزی نوشته‌اند، گفتم آن را این‌جا بیاورم :