نوشتهی زیر بخش پایانی از مصاحبهی الهام زهرهوند است با اصغر قندچی (کسی که میتوان او را پدر کامیونسازی ایران دانست).
زمانی که من کار را شروع کردم ماشین نداشتم یک دوچرخه داشتم. آن زمان تیوب دوچرخه خیلی کم و گران بود و تهیه آن برای من خیلی سخت میشد. به جای تیوب در لاستیک دوچرخهام پارچه گذاشته بودم و با همان سر کار میرفتم. بعضی وقتها که خوششانس بودم لاستیک خام پیدا میکردم با الکل، چسب درست میکردم و پنچری میگرفتم. بعد از چند وقت توانایی خرید یک موتور را پیدا کردم. بعد از آن توانستم با 600 تومان اولین ماشین سواری دوران زندگیم را بخرم. من آقازادهای کار نکردم. همیشه کارگر بودم.
متن کامل «زمانی برای قدرناشناسی از بزرگان»
اصغر قندچی شاید نام شناختهشدهای برای علاقهمندان حوزه خودرو در کشور نباشد اما این مرد تاثیرگذار صنعت خودرو، 70 سال پیش شروع به تولید کامیون در ایران کرد. او وقتی دید نمیتواند امکانات جادهای ایران را تغییر بدهد دست روی دست نگذاشت و نگفت چون جاده استاندارد نداریم به محرومیت از ماشینهای خوب روز دنیا محکومیم. ماشینهای آمریکایی را که برای ویژگیهای آن کشور ساخته بودند، متناسب با جادههای ایران تغییر داد و تحسین تولیدکنندههای آمریکایی را برانگیخت. آنقدر مهم شده بود که از فرودگاههای آمریکا با هلیکوپتر او را به کارخانه میبردند تا ثبت سفارش کند. معروف است در شرایطی که پمپهای بنزین در جادههای کشور فاصله زیادی از هم داشتند برای حل مشکل سوخت کامیونهای ماک، باکی با ظرفیت بیشتر روی این خودرو سوار کرد تا دیرتر نیاز به سوختگیری پیدا کنند. او که استقلال کاری خود را از یک دکان 9متری شروع کرده بود و سالها بعد دو هزار کارگرِ همکار داشت در حالی از کار کنار گذاشته شد که کارخانه ایرانکاوه را تا 250 هزار مترمربع توسعه داده بود. شاید بتوان او را پدر کامیونسازی ایران نامید و باید برای همین از او قدردانی کرد. کامیونهای ساخت او بار اصلی ساختوسازهای پیشرفت کشور را به دوش کشیدند و هنوز با 70 سال سن جادههای ایران را زیر پا میگذارند. او که از فرزند خود ایرانکاوه دور شده بود، اما دیدن ایران زیر هجوم عراق را تاب نیاورد و باز هم از تخصصش و البته از جیبش برای کشور خرج کرد. در این گفتوگو با او و کارهای بزرگش آشنا میشویم. این گفتوگو در محل گاراژ قدیمی او در خیابان قزوین انجام شده است. گاراژی که تعطیل شده و این روزها وی انگیزهای برای رسیدگی به آن ندارد چراکه از طرف بنیاد از او گرفته شده و امانی در اختیار اوست. ساختمانی که در آن بخشی از تاریخ خودرو ایران ساخته شده است. پیرمردی که باید با او با صدای بلند حرف زد، این روزها خاطراتش را در آن گاراژ قدیمی مرور میکند. او میداند ساختمان قدیمی و خودساختهاش برای او نیست و فقط غصه میخورد.