اول مقاله رو که می خونی فکر می‌کنی که این هم شبیه به همون مقالات و نوشته های ایرانی‌هایی هست که با بخشی از دنیا مخالف هستن. و به زور می‌تونی از زبونشون یک ویژگی خوب مربوط به اون‌ها به خصوص آمریکا رو ازشون بشنوی. البته کسانی هم که در مقابل اونها هستند هم به گاهی به زور می‌تونی بشنوی که آمریکا و دوستان سیاسی‌اش مشکل خاصی دارند.

به هر روی، در این مقاله که نویسنده گاردین در ابتدا گفته که آمریکایی ها نژاد پرستن، و این از انتخاب کردن ترامپ معلومه و به تحقیقاتش مثل تطابق نمونه‌هایی هست که در گوگل کسانی که جستجوی های نژاد پرستانه دارند، با کسانی که هوادارن ترامپ‌اند است. 

جالب است که در ادامه مقاله نشان می‌دهد «همان‌ها» که این روابط معنی دار را میان «نژاد پرستی» و «هوادار ترامپ بودن»، ترسیم کرده‌اند، اتفاقا یک رابطه دیگر میان «شرایط بد اقتصادی آنها و اینکه نادیده گرفته شده‌اند و میزان نگرانی آن مردم» با «هواداری از ترامپ»  نشان می‌دهد. این یعنی رابطه های زیر وجود دارند:

«میزان نژاد پرست بودن و متعصب بودن مردم آمریکا» و «میزان حمایت همان مناطق جغرافیایی که این مردم در آنها هستند از ترامپ»

 

«نقشه جغرافیایی حمایتگران ترامپ» و «تغییر خواهی و ضعیف شدن آنها و خواستن یک رئیس جمهوری که حداقل بی‌پرده سخن بگوید»

 

.

 

داشتم فکر می‌کردم خیلی از ماها وقتی در بررسی‌های خودمون و تحقیقات کار و زندگی خودمون (و نه حتی وقتی داریم این گزارشات سیاسی رو می‌خونیم) به نتایج معنی دار اولیه راضی میشیم و دیگه ادامه نمیدیم و روابط معنی‌دار احتمالی دیگه رو جستجو نمی‌کنیم.

که اگر همان رابطه اولی را می‌خواندیم احتمالا فکر می‌کردیم دلیل انتخاب ترامپ به‌خاطر «نژادپرست بودن مردم امریکا» بوده.

اما وقتی نتایج معنی دار دومی را خواندیم به نتایج متفاوتی رسیدیم:

که الزاما انتخاب ترامپ به دست مردم نژاد پرست نبوده، و دلیلش این است که فردی یافت شده و -برخلاف اوباما- بسیار صریح و رک حرف می‌زند و آنقدر برای آن راه پافشاری می‌کند که با غرور معترضان اخراج شده از سخنرانی‌اش را تماشا می‌کند.

این داده‌های دوم آن اولی‌ها را نقض نمی‌کند، بلکه آن قبلی‌ها را کامل‌تر هم می‌کند. حالا دو مورد است که در مورد علت دوست‌داران ترامپ برای دوست‌داشتنش می‌دانیم (یا حداقل پیش‌بینی می‌کنیم که این دو مورد نقش دارند).

راستی! چه خوب است که ما از آنجا دوریم تا بدون تعصب خاصی در موردشان بخوانیم و بیاموزیم.

اینکه به نتایج اولیه راضی نشویم.

وصله‌ی متن: راستی نمی‌دونم این ترجمه چقدر باکیفیته اما خط آخر رو که با متن اصلی مقایسه کردم مقداری بی‌دقتی دیدم:

در متن اصلی آمده بود: نئولیبرالیسم حقیقتا (truely) شکست خورده است.

اما در ترجمه نوشته شده است که: نئولیبرالیسم کاملا (بیشتر معادل completely یا totaly یا absolutely یا wholly یا ... هست تا آنی که ترجمه شده) شکست خورده است.

هر که حداقلی از دقت‌کلامی را داشته باشد می‌داند که حقیقتا با کاملا فرق می‌کند؛ و فاصله‌شان با هم برای مثال بیشتر از فاصله دو کلمه قرمز و سرخ است!