پلان اول

دم دم های عید بود، همه به جنب و جوش بودند که برای آن روزهای تزریق امید به خانه آماده شوند.

یک نفر به یک پیر رسید و گفت: تو برای امسالت چه خواهی کرد؟ وضع کار و کاسبی که خراب بوده، هر روز هم بدتر شده، هان؟ چه می‌خواهی بکنی؟

پیر گفت:‌ همممممم، امسال را به خودم و خانواده قول دادم که حسابی وضعمان تغییر کند.

گفت: مثلا چه‌کار می‌خواهی بکنی؟

پیر پاسخ گفت می‌خواهم زمینی را که داریم بکارم، ما زمین داشتیم ولی حیف که قدرش را ندانستیم و آن را به دیگران کرایه دادیم و از ظرفیت زمین خوب بهره نبردیم.

گفت: تو هر سال این را می‌گویی!

پیر گفت: قبلا نمی‌شد که مشکلات زیاد بود، قبلا خرج فرزندانم را می‌دادم و امسال متفاوت است که فرزندانم کاهش یافته‌اند و به خانه خود رفتند.

گفت: خوب است! و ادامه داد، خوب راستی با آن طویله‌ات چه می‌خواهی بکنی؟ آن که فروریخته؛

پیر گفت: آن را هم امسال می‌سازم. اما حیف که قبلا به آن فکر نکردم. چه فکر خوبی!

گفت: برایش چه برنامه‌ای داری؟

پیر پاسخ داد: برنامه خوبی دارم.

و پرسنده دیگر به پاسخ‌ها راضی شد؛ او نپرسید که تو تا امروز این گونه رفتار کردی و حالا هم این زندگی مشقت‌بار حق تو و خانواده توست! او ساکت شد. شاید هم پرسنده‌ی سوال خودش پرت‌تر از این ها بوده، شاید هم ملاحظه پیری او را کرده و دیگر او را سوال پیچ نکرد. آخر در این روستا فقط همه به هم خداقوت می‌گویند بدون اینکه یکبار با هم بحث‌ها جدی و طولانی داشته باشند. و همه هم راضی‌اند و بعد از پرسیدن از مردن خر آن یکی همسایه شان و زاییدن زن کَل بنده‌علی و آنکه گویا پسر زاییده خوش به حالش. بحث سنگین‌تری با هم ندارند. آنها سریعا راضی می‌شوند.

حتی وقتی یک جوان عاشق زن روستای بغل می‌شود، به‌اش از بی‌اصل و نصب بودن آن روستایی‌ها می‌گویند و اینکه نسل روستای خودشان ژن قدرتمندی دارد. اینجا را باید بگویم که بحث از ژن در اینجا عمیق‌ترین بحث علمی این روستا است و به ژن خیلی اهمیت می‌دهند. اما حالا جرات داری بهشان بگو که ژن دیگر چه صیغه‌ای است؟

و آنها با بیل زنگ زده خود نشانتان می‌دهند که برای صحبت در مورد ژن لازم نیست که ژنتیک بدانند.

پلان دوم

نگاهی به نوشته حامد قدوسی که درباره انتخاب نمایندگان شوراهای شهر نوشته بود انداختم. آنقدر برایم تازگی داشت که بعد از یک ماه، هنوز یادم است:

من اگر باشم از هر نامزد شورای شهر این سوال‌ها را می‌پرسم:

۱) در حوزه تخصص شما، پنج مساله اصلی شهر چیست؟

۲) پنج مگاپروژه کاملا مشخص برای به‌بود آن معضلات را پیش‌نهاد کنید.

۳) «منابع» لازم برای این به‌بود‌ها و مگاپروژه‌ها چه طور باید تامین شود؟

و نهایتا ۴) چه طور باید «انگیزه‌های» لازم برای پیش‌برد این به‌بودها را خلق کرد؟

(+)

کاملا برای من روشن است که همین‌سوال ها را شاید با یک نمه تغییرات در مورد نامزد‌های ریاست جمهوری نیز قابل دلالت هستند.

و غیره!

[که برای ادامه حیات این وبلاگ درب و داغان پاک کردم، باشد که دستان روی کیبوردم برای نوشتار زیرپوستی مهارت‌دار شود].

ته‌نویس: فقط نگران قسمت‌هایی که «پلان» نوشته شده است نباشید لطفا، می‌دانم که پلان فقط یک تصویر است، و اگر این نوشته قرار بود -مثلا- به فیلم تبدیل شود، نام این دو رخداد دو «سکانس» می‌شد. دو پلان‌ای که نوشته‌ام دو تصویر هستند. که یکی بعد از دیگری بعد از تماشای برنامه انتخاباتی از تلوزیون به ذهنم آمده‌اند. به همان‌صورت هم نوشتم. smiley