چند لحظه پیش زنگ زدند و گفتند که گویا شما کتابی را اضافه بر سفارشتان دریافت کرده‌اید.

گفتم بله درست است، چند روز پیش ایمیل زده بودم و گفتم.

تشکر کرد و گفت: خب کتاب که به دردتان نمی‌خورد؟

با خودم فکر کردم که Word Power In Politics که واژگان و اصطلاحات رایج در علوم سیاسی را در خود دارد به دردم می‌خورد یا نه؟ بعد سریع با خودم فکر کردم به چه فکر می‌کنی این‌ها می‌خواهند کتاب را به تو بفروشند، تو این کتاب را نمی‌خواستی دیگر فکر نکن حتی اگر کمی علاقه‌مند یا حداقل کنجکاو به علوم سیاسی هستی.

بعد از پاسخ منفی گفت خب لطف می‌کنید کتاب را بفرستید؟ و ببینید می‌شود کاری کرد که وقتی به دست‌‌مان رسید کرایه را ما خودمان بپردازیم؟ گفتم باشد، فقط فردا اگر مجبور شدم پول را بدهم با من تماس می‌گیرید تا شماره حساب را بهتان بدهم؟

گفت نه. وقتی دستمان رسید این‌کار را می‌کنیم!

خیلی سرد تماس را قطع کردم.

 

فکر کردم چگونه می‌توانند تا این حد بی‌اعتماد باشند؟

این من بودم که اول گفتم این را زیادی فرستاده‌اید، اگر هم نمی‌گفتم این را نمی‌دانستید و وقتی من خودم این خطا را به شما گزارش می‌دهم این یعنی من قابل اعتمادم.

کمی بیشتر دقت کردم

من خود نیز پیشنهاد کمرنگ آن‌ها مبنی بر نگاه داشتن کتاب را شنیدم هم به آن‌ها اعتماد نکردم، شاید وقتی گفتند کتاب را لازم نداری؟ منظورشان این بوده که اگر می‌خواهی برش دار برای خودت! از کجا معلوم که این فکر را نمی‌کردند؟ بله من با خودم گفتم: «این‌ها می‌خواهند کتاب را به تو بفروشند»