توجه: متن زیر را کسی نوشته که کمی با تفکر سیستمی آشناست کمی هم با مفهوم مدل ذهنی.
اصل متن: وقتی که این ویدیو و این خبر را دیدم چندان تعجب نکردم، اتفاقا تعجبم از آنجا بود که با این جامعهای که ما داریم چندان از این نوع ویدیوها و خبرها را ندیدهام، چون کاملا منطقی است وقتی در کشور خودمان کسانی را میبینم که بخاطر جلوگیری از ضررهایی که خود مسببشان بودهاند و تلاش برای پرداخت هزینه آن اشتباه، سعی میکنند هزینهها را به گردن بغل دستیشان بیندازند.
کاری ندارد که!
کنسروها را برمیداریم و آنها که قوطی مناسبی دارند را دوباره رنگ میکنیم و لیبل میچسبانیم و آنهایی هم که مواد آنها از شدت فساد قوطیشان هم خراب شده است را هم دوباره قوطی خواهیم داد و بسته بندی خواهیم کرد، مگر سخت است؟
منتهی مشکلش آنجاست که ممکن است پلیس بفهمد وگرنه با پخش کردن این صدهزار کنسرور بعید است بیشتر از صد نفر بمیرند بقیه هم بعد از کمی دلدرد خوب خواهند شد!
آنها نشان دادند که لازم نیست چندان نیرویی به خارج از کشورمان به عنوان محافظان حرم بفرستیم، بیشترین نیازمان مبارزه با تروریستهای وطنی است.
که این نوع تروریست نه برایشان اسلام مسئلهای بوده و نه ابزار کار کشورهاست.
او در کودکی نیاموخته است که وقتی بستنیاش را روی لباسش ریخت دیگری را برایش نخواهند خرید (چون خودش مسئولیت بستنی خود را داشته). نه. پدر او یا مادرش اینکار را نکرد و به ازای آن بستنی ریخته شده دیگری را برای او خرید و به او گفت آفلین گلم! این یکی لو نلیزی لو لباستها!
آن بچه و بچهها کم کم (با تلاش پدر و مادری که خود شغلی مانند همین کنسرو سازها داشتند)، بزرگ شدند و با پرداخت پول به کلاسهای آموزش رد شدن از کنکور (و نه آموزش مطالب درسی) به دانشگاه رفتند و بعد از جهاد با صندلیهای سفت دانشگاه و آموختن فن التماس به استاد مدرکی از دانشگاه گرفتند و هنگام استخدام -با پارتی بازی- شغلی کسب کردند ولی بخاطر بیلیاقتی خودش و همگِنان خودش محصولاتشان بهفروش نمیرود و بعد همان مدیر که مدرکش در بهترین حالت تقلبی نبوده و از همین دانشگاهها دریافت شده بود تصمیم میگیرد که هزینهها و ضررهای بی لیاقتی خودشان را بین مردم تقسیم کند.
که اگر از خودش بپرسی هزار جور تفسیر توضیح دارد که کارش خدمت به خلق الله است و اینها برای جلوگیری از اسراف است و مزخرفات تهوع آور دیگر.
اگر از کارگر آن کارخانه بپرسی میگوید مردم بدبخت هستند و مجبور به این کار میشوند!
اما آنها نمیگویند که دزدی و آدم کشی یک مدل ذهنی است و نه حاصل فقر مالی.
برای مردم آن جامعه همین که مسئلههایشان را به زیر فرش بدهند تا معلوم نشود به معنای آن است که مسئله حل شده.
و گر نه تروریست که یک اسلحه دارد و ماهانه چند هزار دلار (چون از غرب حقوق میگیرد دلار دارد) حقوق دریافت میکند و مردم را میکشد. ما که اینکار ها را نمیکنیم.
ما فقط با سختیها دست و پنجه نرم میکنیم. آیا این اشکالی دارد؟
وصلهی متن: به نظرم فرق ما با همتایان عربمان در عراق فقط آنجاست که آنها عملگراتر (pragmatism)تر از ما هستند و گر نه بمب را هر دو میگذاریم ولی خوبی کارما در بیصدا بودنش است!